با یک تکه چوب ممکن است وسایل مختلفی ساخته شود. یک چوب عصای موسی می شود ویا تسبیح در دست ذاکری در گوشه مسجد.ویا منّبری در گوشه مسجد گوهر شاد مشهد. ویا رحل قرآن مشود.. امّایک چوب تابوت می شود.که سالیان سال هست زحمت مرده های گازار را از بستر جان دادن به غسال خانه وتابه محل قبر به دوش می کشد.این که چرا بعد از گذشت نزدیک دو قرن هنوز پابرجا وتازه نفس برای بر چیدن بقیه خلق الله گازار باقی مانده است.شاید سری در ان چوب باشد. که از چه درختی بوده واز چه هنر مند نجاری بهرمند شده وبا چه نیّتی وقف این کار شده است. ازجمله اسراری هست که درین تابوت نهفته است. والاّچرا تا به حال منّبر مسجد جامع چند بار عوض شده.وچرا خیمیه قبرستان طاقت نیاورد وبه بالای قلعه { برزو}فرارکرد.فراغ جدائی زنده ها از مرده هاجان گاه وطاقت فرسااست و دل سنگ را می شکند.ولی تو ای اسب سرکش بعد از یک صد سال هنوز خم به ابرو نیاوردی. وهر از چند گاهی شتابان به هر منزلی رفته وعزیزی را بر خود سوار کردی وبه قبرستان آورده اید. تو تا به حال همه مردم گازار را برای سومین بار به قبر ستان آورده اید .یعنی ازهر خانه ای بیش از دو نسلش را به دوش کشیده اید. تو جدائی کو دگان از مادران را در کار نامه خود دارید. تو شاهدگریه ودنبال تابوت دویدن آدم های زیادی را دیده اید. تو بر بی تابی یتیمان در مرگ پدر خند یده ای.تو جوان مردها را با سربلندی و شتاب بیشتری به دوش کشیده ای.تو نمدی داری که زیر انداز آخر هر مسافر آخرت می کنی.تونمدت را زمستان وتابستان از راکبانت دریغ نمی کنی . ولحظات کرم ونرمی برای این مسافر فراهم داری تا پس از لحظات تلخ و سخت جان دادن او را آماده تحمل فشار قبر می کنی. واین کار را با سه نوبت فرود آمدن تا محل قبر به او کمک می کنی. با همه این ها در حیرتم چرا لیاقت راکبی شهدا را نداشتی چرا ؟؟
نظرات کار بران محترم تقدیم میشود._
_______________________________________________________________________________________
فکرنکرده بود لازم دیدم باشما درد دل کنم ورازطول عمرم رافاش کنم مردمان زحمت کش