دروانفسایی که همه به فکر مادیات وزر اندوزی دنیوی مشغولند .وچشم دیدن نان سوخته ای دردست برادروهمنوع خودراندارند.ودرزمانی که به جای رحم وبخشش بردیگران به فکر چپاول وظلم به همدیگر هستیم .ودرعصری که چترریای اعمال وکردارمان سایه افکنده است.بازمی بینیم که درگوشه ای از کویر قاینات.مردان سخت کوش وپرتلاش راکه پا به میدان کارزارگذاشته اند.ازآن دسته انسانهایی که همچون فولادآبدیده هرازچندگاهی درگوشه ای ازتاریخ سربلند می کنند.وآثارشان تا ابد برلوح محفوظ می ماند .درآستانه ی چهارمین سال شروع به کار خانه اکرام روستای گازار قرار داریم.که به همت سربازان گمنامی راه اندازی واداره می شود.طبخ غذای گرم وتحویل آن دردرب منزل وچه بسا برسربالین سالمندان روستا.کاری بس بزرگ وباورنکردنی بود.که در چندسال گذشته انجام گرفت سرزدن هرروزبه کهنسالان روستا قوت قلبی برای ادامه ی حیات سراسرزحمت ورنج آنان می باشد.و امیدبه زندگی دراین قشر از جامعه را دو چندان کرده است. وچه بسادرکشف ودرمان بیماریشان به آنها کمک شده است.واین کار انجام نمی گرفت مگرباپشتکار تنی چنداز آقایان که درتدارکات وجمع آوری مواد اولیه وتعدادی ازخانم های روستا که داوطلبانه درآماده سازی غذاوتوزیع آن درجای جای روستا همت گمارده اند.واین مصداق بارز/ معامله باخداست.وتجربه موفق برای مشتاقان خدمت که درهر روستای کشور اسلامی ایران بخواهند به مرحله اجرا در بیاورند.
صبگاه شنبه خبرفوت پدری مهربان را دریافت کردیم لحظاتی که صدای اذان صبح در آسمان روستا سیاهی شب را می شکست .ودرزمانی که این پدر برای عبادت معشوق خود به رازونیازبرمی خواست.روح مرحوم کربلائی رضا اسدالهی ازتن رنجور وبیمارش جداشد .ودلهای دوستانش را درغم فرو برد. یادش که یادآورسالیان پر کار وسخت کوشی را دراذهان زنده میکند غم مرگش رادر دل سنگین تر می کند.
به تسخیر در آوردن چشم خطا کاردشمن زبون را به سربازان خط مقدم جنک رادیوئی وسایبری تبریک عرض می کنم ودراین پیرو زی می کوییم جای شهدائ خالی//
حب الوطن نصف الایمان را حتما بارها درصحبت های خودبه کار بردی؟. فلانی بچه اراکه.یا بچه مشهده یا همدانیه یا اینکه میگفتی طرف یزدیه. بادانستن محل تولدو محل زندگیش تقریبا نیم شناختی ازشخص موردنظرپیدامیکردی وخودطرف مقابل هم بامنصوب بودن خود به آن شهر ومحله بخودمیبالید ومراقب رفتاروکردارخودبود //اما باکارهای که پدرمادرهای نسل امروزازروی هوای نفس ورقابت و چشم وهم چشمی انجام میدهند.دیگرکسی دراین عالم وانفسا تگیه گاهی به عنوان وطن نخواهد داشت .نسل امروزما با خانه فروختن هردوسال. وآپارتمان عوض کردن. وبه اصطلاح به محله باکلاس تر کوچ کردن. بچه های امروز را بی بوته بار می آورند. قدیمی ها اگر کسی کار خطای مرتکب می شد.مثلا خانواده اش می گفت ؟حالا ما توی محله جلوی دروهمسایه چه جوری سر بلند کنیم. چون اهل محل همه اورا می شناختن . وهمین بازدارنده بود. ازخیلی از جرایمی که امروز مردم شهر نشینی مارا بی طاقت کرده.دینی که درکار نیست حیا هم که ازچشم ها رفته چون بعد ازدوسال ماشین خاور می آید و یک مشت صندلی و مبل رابه جایی دیگر میبرد کجا .//معلوم نیست. وبه این ترتیب او وتمام خاطرات خوب وبدش راازاین محل باخودش می برد.