ماشین ربانی کلمه ای پر خاطره ای هست برای هر گازاری "" مطالبی در این مورد از نظر تان می کذرد
آن زمان هایی که مردم طعم خمیر پیتزا وذرت مکزیکی به گلویشان نرسیده بود وزمانی که بچه های روستا فقط شیشه خالی نوشابه کوکاکولا را دیده بودن .وچیزی به نام بستنی دومینو راهنوز نشنیده بودن دو جوان مهربان وطن دوست به نامهای حاج محمدحسن ربانی و مرحوم علی معینی مینی بوس بنز رنگ آبی خریدن وزندگی راحت وپردرآمد شهر را رها کردن وبه عشق خدمت به هم ولایتی های خود وآبادانی روستای به محل تولد خود آمده وبرای اولین بار خط مینی بوس رانی بین بیرجند وروستای گازاررا راه اندازی کر دن. آن روزها تجربه این پل ارتباطی بین شهر وروستا در یک روز برای مردم منطقه خیلی عجیب وجالب بود . وبه زودی تحولی بزرگ اجتماعی واقتصادی در منطقه اتفاق افتاد.وهر ماهی که سپری می شد نشانه های این انقلاب در روستا های منطقه بیشتر نمایان می شد. هرروز صبح زود مردم آبادی های اطراف وبالا دست با چهار پا خود را به گازار می رساندند تا با مینی بوس آقای ربانی به شهر بروند . سفر به شهر در آن زمان به را حتی اتفاق نمی افتاد وبا وجود جمعیت زیاد روستا ها در آن زمان باز هم همه صندلی های مینی بوس پر نمی شد.یا یکی مریضی سختی می گرفت یا برای خرید جهیزیه عروس به شهر می رفتن. صبح زود از گازار حرکت میکرد و مسافر های روستا های مهموئی ودشت و خشک و سده را جمع می کرد وبه شهر بیرجند می رساند محل توقف گاراژی در میدان امام بود که بعدها به پل دژبان انتقال یافت وبعد از ظهر باز همین مسیر را بر می گشت ..راه اندازی این خط ترابری بین روستا وشهر برکات زیادی برای مردم منطقه داشت که چندتای آن را یاد آورمی شود. طول عمر وسلامت ورفع درد ورنج اضافی از آوردهای خدمت این دو جوان فدا کار بود...واتفاق دیگری که افتاد این بود که باعث شد بیشتر نسل جوان جویای کار به جای تهران ومشهد در بیر جند ساکن بشوند که معمولند اکثرند در مشاغل خیاطی و گچ کاری وصنعت مشغول بودن خیلی از این جوانها برای اولین بار کلاس پنجم را تمام کرده وراهی شهر می شدن ودر اتاق های مجردی دو وسه نفره هم اتاق می شدن. ودر فصل بهار با توجه به دامدار بودن اهالی روستا معمولا مادرها برای پسرها یشان لبنیات آماده کرده را با ماشین ربانی به بیر جند می فرستادن وآقای ربانی هم با حمت والایی که داشت تا ظهر جعبه بغل ماشین را باز می دا شت تا صاحبان دبه ماست ودبه غروت ساویده شده بیاید. والبته حمل این جور بارها بدون کرایه بود ومردم روستا این لطف صاحبان ماشین را هرگز فراموش نمی کنند..واکثر ساکنین بیرجندکه حالا حاج
اقای ریش سفیدی شدن تا ابد مدیون این خدمت ماشین ربانی هستند.چه آنان که دبه کشک ساویده شده ویا سطل انگور ویا کیسه هندوانه ویا هم بزغاله برای تولد بچه اش از جهبه بغل برداشته ورفته اند. شاید کسانی که این مطلب را می خوانند یادشان بیاید روزی که بدون دادن کرایه از ماشین پیاده شدن ورفتن. یادم هست روزهایی که از کثرت مسافر تعدادی روی صقف منی بوس سوار می شدند. ..چند سالی گذشت واتو بوس شیکی به جای منی بوس در خدمت مردم قرار گرفت.همین رفت و آمدها به شهر باعث شد تا صنعت قالی بافی درروستا رونق بگیرد.ومردم پشم های گوسفندان خود را به شهر می بردن وبرای تا بیدن ورنگ کردن وبافتن قالی به ده می آوردن که خود این چرخشش پر ترددی به شهربود واشتغالی در روستا بود..که این هم از نعمت ماشین ربانی بود..انتقال کلیه لوازم خانگی ومایحتاج مردم با همین اتوبوس به گازار می رفت که البته تمام بغال ها ای چند روستا اجناس خودرا با همین سرویس می آوردند و به یاد دارم زمانی که در سده چند تا بقالی کوچک بود و آنها هم با همین اتوبوس ربانی بار می آوردند ..که معمولا یک جعبه نوشابه سیاه و زرد ویک کیسه قند ویک جعبه چای بود ..واز خیروبرکات این سرویس ربانی می توان حرکت کاروان هایی به اماکن زیارتی و سیاحتی منطقه و مسافرت های به مشهد نام برد.. جوانهای دهه 50و60 با این روزگار خاطرات زیادی دارند وبعداز ظهر ها سرپل بیر جند{{ پای ماشین آقای ربانی پاتق دلنشینی بود}} که مشتریان زیادی داشت وبا نبود وسایل ارتباطی امروز با حضور در این پاتق همه اطلاعات همشهری ها را روی هارد یسک خودذخیره می کردندو می رفتند ..در زمان انقلاب وجنگ وتشیع جنازه شهدا بارها اتو بوس ربانی سرویس رایگانی بود که در اختیار مردم گازار بود.. وبه نظر می رسد که قدر ندانسته به تاریخ پیوست .ولی امید وارم از خاطرات پاک نشود. در دوران اوج شکوفائی این سرویس بود که مرحوم علی معینی شریک قد بلند وبا صفای آقای حاج حسن ربانی در یک حادثه از دنیا رفت وهمه همشهری هارا در غم خود داغدار کرد. ما یادش را گرامی میداریم وبه پاس خدمات سخاوتمندانه اش در زیرلب صلوات را زمزمه می کنیم..
دزد مسجد
روز های اول رمظان امسال بود که خبر دزدیدن چند تخته فرش از مسجد جامع روستای گازار بر سر زبان ها افتاد .ولی نه کسی دنبال دزد رفت ونه دزدی پیداشد .ولی سالیان پیش چنین واقعه ای دزدی در همین مسجد اتفاق افتاد.وبا توجه به حکم رانی کدخداها :کدخدای محل برای پیدا کردن دزد دست به کار می شود .وبه هر دری می زند تا با پیدا کردن دزد آبروی خود را حفظ کند. که هم مردم از او حساب ببرند. وهم نگویند در زمان کدخدایی فلانی که هیج امنیتی نبود. در همین راستا به هر تر فندی برای پیدا کردن دزد دست می زدند .ولی موفق نمی شدند. واحتمالاً بیشترین شک را به افرادی می دادند که برای نماز به مسجد می رفتند.چون درکوچه ها شنیده شده بود >>که خدا را شکر که ما مسجدی نیستیم<<. واز این خبر برمی آید که افراد مسجدی در مقام اتهام بودند. وخلاصه کدخدای از همه جا سرخورده دست به دامان رمال وفال بین منطقه میشود. ومردم را برای تست فال بین در میدان روستا به خط می کند .تا آن مرد رمال با نگاه کردن به چهره های شان دزد را پیدا کند.ودر نهایت چشمان خطا کار مرد رمال به چهره مردی مظلوم وبی آزار وکوتاه قد .مرحوم میرزا .میخ کوب می شود .وخلاصه این بیچاره از همه جا بی خبر را به شلاق می کشند. وهمه مردم با علم به اینکه دزدی کار این مرد نبوده به تماشای می ایستند. ومرحوم کربلائی مختار شجاع هم دستهایش را در جیب گشاد پالتوی بلندش می گذارد و شرمنده از این ماجرا به خانه اش می رود. وازاین قبیل جریانات ظالمانه بسیار در روزگاران خان وخانبازی وکدخدائی گازار بوده. که شاید قلم شرمنده باشد جریان خان وآن دختر بی گناه در حمام ده را بنویسد.ومرگ دختر بعد از چند روزاز این ماجرا. وخاک پوش کردن خون فلان جوان کشته شده.
مراسم احیای شب 23 رمضان 1394 با افطاری شروع .وبا قراعت دعای جوش در ساعت 3 بام داد پایان یافت.
داربست های بی خاصیت ودیوارهای بلند حسینیه باز هم وامانده از چک هاووعده های عمل نشده. اینک پای کارت خوان به میان آمده ودر ابتدای ستون رخ می تاباند شاید هم تا انتهای چای وذکر تسبیح مذاکرات5+1 به پایان برسد ومشتری ها بیایند جلو
برگزاری مراسم احیای لیالی قدر درحسینیه گازاری های مقیم تهران باحضور پر شور همشهری ها در حال برگزاری است.